آره بازم دلتنگیامو آوردم بریزم توی این خراب شده.

اعصابم از خودم خورده از دنیا خستم .اه

بازم نمی خوام ادامه بدم

حوصلمو سر برده

ما که نفهمیدیم هدف از خلقتمون چی بوده؟

قرار بود فقط ضایعمون کنن دیگه؟

بعد ار ۲۴ سال زندگی هنوز هیچی نیستم.

کاش میشد از نو همه چیزو شروع کرد

فکر می کنم خیلی دیره... خیلی

چرا من اینقدر دیر به فکر خودم افتادم؟

آخه خدایا من تا حالا تو مغزم چی بود؟

چقدر ذهنمو الکی مشغول کردم تا به این سن رسیدم و هیچی شدم

خدایا ازت شرمندم

چقدر فرصتو حروم کردم و حوصله از اینجا شروع کردنشم ندارم

 

نظرات 1 + ارسال نظر
دیوار ! شنبه 20 مرداد‌ماه سال 1386 ساعت 10:19 ب.ظ http://www.wall.blogsky.com

سلام
...می دونی آدم ها گاهی اینقدر حواسشون به همه جا و همه کس هست و خودشون را فراموش می کنن...
و گاهی به فکر می افتند که دیره...
البته هیچ وقت برای جبران دیر نیست...اما گاهی دیگه رمقی نمونده که خواهی کاری انجام دی..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد